َ . آفتاب تازگي نوشته بود که ما مردمان بي رويايي هستيم و روياهامون بيشتر در قصه ها و افسانه ها و قهرمان هاي اروپايي و ژاپني و آمريکايي سير مي کنن تا تاريخ و فرهنگ و افسانه هاي خودمون. چيزي که من به شدت در مخالفت باهاش داد و بيداد کردم! الان که فکر مي کنم شايد به خاطر اين که هيچ کدوم از مثال هايي که زده بود در مورد من مصداق نداشتن. يا شايد نمي تونستم بپذيرم. يا شايد هم افسوس خوردن رو دوست ندارم و ازش فرار مي کنم.
دوو. پريا امشب هديه ي تولدش رو گرفت. نسخه ي دي وي دي يه فيلم-کارتون موزيکال قديمي والت ديزني به اسم Bedknobs and Broomsticks که نمي دونم از کجا توي خونه ي ما پيدا شده بود و نمي دونم چرا هيچ کس رو غير از خودم و پريا حتي توي اين ور دنيا نمي شناسم که اون رو ديده باشه. تا حدي که پريا اين اواخر فکر کرده بود که نکنه اين موزيکال اصلا وجود خارجي نداشته و اون همه ش رو خواب ديده يا تصور کرده (کوچولو بودي خيلي اون وقت ها!).
تغوا. داستان فيلم و شيوه ش در پيوند دادن سحر و جادو با زندگي بچه ها و همچنين مخلوط کردن فيلم و کارتون و ترانه هاي فوق العاده (که به نوعي تنها قسمت هاي فيلم بود که با وجود اين که زبونش رو کامل نمي فهميديم بعد از سال ها توي ذهنمون کامل مونده بود) واقعاً منحصر به فرده.
کتغ. از مهمترين و بارزترين ويژگي هاي فيلم ها و کارتون هاي ديزني رقص هاي spontaneous ان که واقعاً به نوعي شادي و لبخند رو توي وجودت تزريق مي کنن. مثال خيلي قشنگش توي همين فيلمه که ديويد تاملينسون فقيد (عده اي شايد از مري پاپينز بشناسنش) توي خيابون پشت پيانو مي شينه و شروع به خوندن مي کنه و بلافاصله يک گروه نوازنده دورش جمع مي شن و همراهيش مي کنن و همه در اطرافشون خوشحال و خندون و بيخيال از دنيا شروع به رقصيدن مي کنن و موسيقي به شکل غيرقابل باوري اوج مي گيره. فکر مي کنم همين صحنه (و شايد صحنه هاي مشابه از کارناوال ها و رقص ها و فستيوال هاي خياباني) يکي از روياهاي کودکي من بود و به دنبالش احساس فاصله ي ايران و "خارج" و در نهايت سوال و افسوس اين که چرا توي ايران اين اتفاق نمي افته. (فکر کنم بشه شعف من رو از قدم زدن توي خيابون بعد از بازي ايران و استراليا تصور کرد).
سنک. خورشيدک جان شايد هم حق با شماست! چه کنيم؟!
سيس. اي کجايي تابستون! ای کجايي فستيوال جاز!
۴ نظر:
به صورت جدی به این قضیه فکر میکنم زانا جان. یه چیزاییش البته از اختیار ما بیرونه ولی یه کارایی هم میشه کرد! این برادر رضا هم در این مورد حرفهای خوبی برای گفتن داره!
توی خیابون که خوبه ، این صحنه های موزیکال رو از خیلی کارتون ها حذف می کنن و یا حداکثر با یه شعر لوس و بی قافیه و بی ربط فارسی جایگزینش می کنن... دومی خیلی دردناک تره البته!
راستش نميدونم چرا ياد هزار و يكشب طسوجي ميافتم كه بين هر دو تا پاراگرافش چند بيت شعر گذاشته و كلي فضاي قصه رو آهنگين كرده.
اگه اونارم بخوان فيلم كنن يه چيزي شبيه اين فيلم هندياي معروف ميشه كه بهو وسط بحث جدي يكي شروع به خوندن ميكنه و بقيه باهاش همراهي ميكنن!سبكي كه براي مخاطب ايراني (كه نميدونم چرا اين موقعها كلي مبادي آداب ميشه!) جلف و ضايعه!
واقعا معتقدم يه عده سعي كردن كه تو اين ۳۰ سال مردم رو جدي و سنگين رنگين بار بيارن! با حذف هر نوع رقص و آواز و شادماني زيادهازحد!
ضمنا ما منتظر داستان علمي تخيلي شما هستيم!
vaghean portobello market hamechi dare! va alhagh ke landaneo hamejoor adami peyda mishe!! , manam yadame in kartono, vali alan joziyat ya hatta dastanesho yadam nemiyad, takhteo yadame, va inke yejash yechize tarsnaki dasht! ya narahat konande, man badan gashtam donbale in filme ta bebinam chi boode ina, vali peydash nakardam :P kasi nemishnakhtesh :P
ارسال یک نظر