۱۳۸۷ اسفند ۱۷, شنبه

nothing lasts


Benjamin: I was thinking how nothing lasts, and what a shame that is.

شايد هم غم انگيزترين لحظات فيلم ماجرای حيرت انگيز بنجامين باتن وقتی بود که بنجامين و ديزی در عين شادی و لذت و آرامش کم کم متوجه می شدن که اين وضعيت دوام زيادی نخواهد داشت. موسيقی اين قسمت از فيلم بدجوری متأثرم کرد. واقعاً زيبا و ساده و کامل ساخته شده.

اينجا بشنويد.

impromptu no.1


نمي دونم اين احساسات واقعاً از کجا سرچشمه مي گيرن و اصلاً کجاي ذهن من هستن و تا الان کجا بودن و چي شده که خودشون رو رو کردن و اصلاً حرف حسابشون چيه. ولي خوب اگر مي شد با زبان بيانشون کرد نيازي به موسيقي نبود.


اينجا بشنويد.

پ.ن.
Impromptu no.2 در راه است!

پ.ن. ضعف تکنيکی و تئوری واقعاً داره آزارم می ده.

۱۳۸۷ اسفند ۱۵, پنجشنبه

فرق های ما و آن ها – 5


- دوستام بالاخره رسيدن. دو سه ساعت فرودگاه معطل شده بودن تا بتونن work permitشون رو بگيرن.

- دو سه ساعت؟ جداً مسخره س!

- چی مسخره س؟!

- اين که اين همه طول کشيده!

- دقت داری که هنوز نرسيده و همون روز توی خود فرودگاه تونستن work permitشون رو بگيرن! می دونی توی ايران اين فرايند چند هفته دوندگی داره و چند تا اداره رو بايد متر کرد؟