۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

آهسته -2

هنگام گوش دادن به موسیقی کلاسیک برخورد بسیاری از ما با موومان های آرام قطعات معمولاً رد کردنشون برای رسیدن دوباره به موومان های ريتمیک و ضرباهنگ بالاس. آداجیوها و لارگوها و لنتوها رو دوست نداریم و مدراتوها حوصله مون رو سر می برن. باید از خودمون بپرسیم چرا. چرا حوصله ی گوش دادن به این قطعات رو نداریم؟! میلان کوندرا کتابی داره به اسم آهستگی (پيشتر درباره ش نوشتم) که از توش از گم شدن و فراموش شدن لذت آهستگی شکایت می کنه. چرا همه چیز باید سریع به دست برسه؟ شازده کوچولو هم (اگه درست یادم مونده باشه) جایی در پاسخ به کسی که قرصی تهیه کرده بود که تمامی نیاز غذایی و آشامیدنی فرد رو برطرف می کرد و به نوعی در وقتش صرفه جویی می کرد گفت که اگر دوساعت وقت اضافه داشتم قدم زنان برای نوشیدن آب به سمت چشمه ای می رفتم.

نکته ی دیگه درباره ی موومان های آرام اينجاس که دراونها برخلاف موومان های سریع همه ی نوت ها شنیده می شن وملودی ها و هارمونی ها فرصت دارن که در ذهن پخته بشن و تخیل و احساسات شخصی رو زنده کنن. به نوعی برخلاف انتظارمون کار نوازنده دشوارتر و کار شنونده ساده تره. دوست دارم که هر از گاهی قطعات و موومان های آرام رو مستقل از موومان های پس و پیششون به عنوان یک قطعه گوش بدم و ازشون لذت ببرم.

بشنويد: اجرای بسیار زیبای امیل گيللس از موومان دوم کنسرتوی شماره 1 شوپن برای پیانو در می مینور.


پ.ن. این اجرا حتی از اجراهای دیگه ای که پراکنده شنیدم در بعضی لحظات آرامتر و آهسته تره.


۱۳۸۷ بهمن ۴, جمعه

Adagio sostenuto


تازگی حس می کنم به درک تازه ای موسیقی راخمانینف رسیدم. فکر نمی کنم برای احساس و فضای این موسیقی بازنمایی کاملی توی دنیای واقعی بشه پیدا کرد (وانگهی کدوم دنیا اصلاً واقعیه؟). قطعه ی مورد علاقه ی من در حال حاضر کنسرتو پیانوی شماره ی 2 در دو مينوره. تلاش فراوانی کردم برای درک و برقراری ارتباط با کنسرتوی سوم ولی اعتراف می کنم هنوز خیلی برام سنگینه. با شماره ی دو راحت ترم به ويژه فضای majestic موومان اول و جریان آرام موومان دوم (به نوعی شبیه فیلم های کلاسیک و سیاه و سفیده و از لحاظ موسیقیایی هم خیلی ازشون دور نیست). تنوع فضاها و احساسات و فراوانی ملودی های زیبا انقدر زیاده که هرکسی می تونه داستان خودش رو با موسیقی فیلم این کنسرتو بنویسه.
ببينيد: اجرای
Kissin
بشنويد: اجرای بسیار زیبای راخمانينف از
موومان دوم

۱۳۸۷ بهمن ۳, پنجشنبه

نوشتن

"...تنها راه نوشتن حقیقت تصور هیچ وقت خوانده نشدن نوشته هایت است. نه توسط کسی، نه حتی، مدتی بعد توسط خودت. در غير این صورت بهانه تراشی را شروع می کنی..."
(مارگارت اتوود - آدمکش کور)

- واقعاً چرا باید نوشتن حقیقت انقدر خوفناک يا شرم آور باشه؟

۱۳۸۷ دی ۳۰, دوشنبه

Pour quoi ce journal est - il jaune يا فرق های میان ما و آنها -4



شماره ی امروز روزنامه ی Métro (روزنامه ی مجانی که در معابر شلوغ بسیاری از شهرهای بزرگ می توان آن را يافت) ويژه نامه ای با عنوان "شادی" (Spécial Bonheur) چاپ کرده بود. رنگ زرد روزنامه استعاره ای بود از تاباندن پرتوئی از خورشید در روزهایی که سرمای زمستان و رکود اقتصادی فکر بیشتر مردم را به خود مشغول کرده. ويژه نامه های عزا را هم کنار بگذاریم، فکر می کنم اگر ما می خواستیم در این دوران ويژه نامه ای بزنیم يا درباره ی سرمای زمستان می بود يا رکود اقتصادی.


۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

سفر - 2



...خداحافظی ها ممکن است بسيار ناراحت کننده باشند، اما مطمئناً بازگشت ها بدترند. حضور عينی انسان نمی تواند با سايه ی درخشانی که در نبودش ايجاد شده برابری کند. زمان و فاصله ها لکه ها را محو می کنند؛ بعد ناگهان عزيز سفر کرده باز می گردد و نور بی رحم آفتاب هر نقطه ی صورت, حتی جوش ها و چروک ها و موهای ريز را هم به خوبی نشان می دهد....

(آدمکش کور – مارگارت اتوود )