هنگام گوش دادن به موسیقی کلاسیک برخورد بسیاری از ما با موومان های آرام قطعات معمولاً رد کردنشون برای رسیدن دوباره به موومان های ريتمیک و ضرباهنگ بالاس. آداجیوها و لارگوها و لنتوها رو دوست نداریم و مدراتوها حوصله مون رو سر می برن. باید از خودمون بپرسیم چرا. چرا حوصله ی گوش دادن به این قطعات رو نداریم؟! میلان کوندرا کتابی داره به اسم آهستگی (پيشتر درباره ش نوشتم) که از توش از گم شدن و فراموش شدن لذت آهستگی شکایت می کنه. چرا همه چیز باید سریع به دست برسه؟ شازده کوچولو هم (اگه درست یادم مونده باشه) جایی در پاسخ به کسی که قرصی تهیه کرده بود که تمامی نیاز غذایی و آشامیدنی فرد رو برطرف می کرد و به نوعی در وقتش صرفه جویی می کرد گفت که اگر دوساعت وقت اضافه داشتم قدم زنان برای نوشیدن آب به سمت چشمه ای می رفتم.
نکته ی دیگه درباره ی موومان های آرام اينجاس که دراونها برخلاف موومان های سریع همه ی نوت ها شنیده می شن وملودی ها و هارمونی ها فرصت دارن که در ذهن پخته بشن و تخیل و احساسات شخصی رو زنده کنن. به نوعی برخلاف انتظارمون کار نوازنده دشوارتر و کار شنونده ساده تره. دوست دارم که هر از گاهی قطعات و موومان های آرام رو مستقل از موومان های پس و پیششون به عنوان یک قطعه گوش بدم و ازشون لذت ببرم.
بشنويد: اجرای بسیار زیبای امیل گيللس از موومان دوم کنسرتوی شماره 1 شوپن برای پیانو در می مینور.
پ.ن. این اجرا حتی از اجراهای دیگه ای که پراکنده شنیدم در بعضی لحظات آرامتر و آهسته تره.