عادت نمی کنم. هر کدامشان که از ایران می روند، انگار یک بار دیگر خودم رفته ام. هر کدام که از خانواده و دوستان و خاطرات کودکی و جوانی شان جدا می شوند و برای دست و پنجه نرم کردن با فرهنگ غرب پرواز می کنند گویی همه ی این ها بار دیگر بر سر خودم می آید. عادت نمی کنم. خاطراتشان را می شنوم. وبلاگهایشان را می خوانم. همه مثل همیم و در عین حال هرکدام آدمی متفاوت و با مسیر زندگی یکتا. نسل دیگری ساخته ایم که جایگاهش تمام کره ی زمین (با چگالی زیاد در آمریکای شمالی) است. الان در هر گوشه از این کره ی پر آب (این طرف بیشتر پر آب است تا خاکی) دوستی یا دوستانی دارم که بخشی از زندگی ام با آنها در اشتراک بوده یا هست. حس می کنم دنیا در حال انبساط نیست که در حال کوچک شدن است.
۲ نظر:
ارسال یک نظر