۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

من تقلید می کنم پس هستم


Most people are other people. Their thoughts are someone else's opinions, their lives a mimicry, their passions a quotation.

Oscar Wilde

فکر کنم از میان تمام "جملات بزرگان" که در طول سال ها این طرف و اون طرف دیدم، با این جمله ی اسکار وایلد بیشتر از همه تونستم ارتباط برقرار کنم. نکته ی جالب و متناقض اینجاس که خود این جمله، در نفی نقل سخنان از بزرگان و دیگران و سرمشق قرار دادنشونه و درعین حال ما خودمون سعی می کنیم اون رو سرمشق قرار بدیم و به جای تاثیرپذیری مطلق از جمع سعی کنیم با فکرها و ایده های genuine (معادل فارسی لطفن! بکر؟!) خودمون زندگی مون رو پیش ببریم. حال اینکه چقدر در این امر موفقیم بماند. پرسش جالب تر اینه که چقدر فکر می کنیم که موفقیم؟ در واقع چه معیاری تعیین می کنه که آنچه ما انجام می دیم سرچشمه ش خودمون هستیم و تقلیدی (حتی در دورترین بعد) توش نیست؟ دوباره مواجه شدن با این جمله ی زیبای اسکاروایلد بعد از خوندن کتاب Meme Machine از سوزان بلک مور باعث شد به شکل دیگه ای راجع به این قضیه فکر کنم. نویسنده ی این کتاب معتقده که اون ويژگی که انسان ها رو از دیگر موجودات زنده متمایز کرده در واقع قدرت تقلیدشونه نه قدرت تفکرشون. در ادامه هم اشاره می کنه که چطور این توانایی تقلید باعث تکامل انسان به شکل انسان کنونی شده و رفتار اکنونش رو هم تا حد بسیار زیادی تحت تاثیر قرار داده. من اینجا قصد ارائه ی خلاصه ی کتاب رو ندارم ولی خوندن اون کتاب رو با دید شکاک و منتقد (!criticial reading) به شدت توصیه می کنم. سوزان بلک مور معتقده که چیزی به اسم خلاقیت بکر وجود نداره و هر چیزی که انسان می سازه در نهایت مخلوطی یا مشتقی از ایده ها و آموخته ها و دانسته های قبلی هستن و نه بیشتر. زمان زیادی رو دنبال خلاقیت ناب در اطرافم به ويژه در هنر و به ویژه ی اون در موسیقی گرفتم، ولی هر قدر هم که گشتم بیشتر دیدم که سازه های فکری بشر همواره چینشی از المان های کوچکتر تکراری و تقلیدی هستن.

می شه به سادگی ادعا کرد که بله این که چطوری ایده ها کنار همدیگه قرار بگیرن که "خوب" باشه خلاقیته و اینکه بدونی هر چیزی با هر چیزی مخلوط نمی شه (مثل پنیر خامه ای و گوشت چرخ کرده ی خام، گرچه شاید بعضی ها حتی در این زمینه هم با من مخالف باشن) . در واقع تعریف جدید خلاقیت می شه توانایی کنار هم قرار دادن ایده ها و اشکال و فکرها کنار هم دیگه به شکلی تازه (دارم تمام تلاشم رو می کنم که برای جلوگیری از بروز حساسیت از استفاده از کلمه های میم (meme) و memeplex پرهیز کنم). منم به همین اعتقاد دارم، یعنی توانایی مهم و یکتای مغز انسان در دریافت و ثبت بی شماری ایده ها و ارائه ی مجددشون به همون شکل قبلی یا کمی تغییر یافته یا به کلی دگرگون شده. این است خلاقیت انسانی. اگر کمی مکانیستی تر هم بهش نگاه کنیم (کاری که خانم بلک مور می کنن و من نمی تونم باهاش کنار بیام) می تونیم بیاندیشیم که شخصیت و تفکر انسان هم در نهایت همون مخلوط و جریان دائمی این ایده ها و مخلوط شدنشون با همدیگه س. برای امتحانش می تونیم سعی کنیم حتی برای کمتر از یک دقیقه به "هیچ چیز" فکر نکنیم.

این ها رو گفتم که به کجا برسم. به صحبت جناب وایلد. ایشون که می فرمایند بیشتر انسانها تقلیدی بیش از دیگر انسان ها نیستند، بیراه نمی گن، نه به خاطر اینکه بیشتر انسان ها ضعیفند و از خودشون چیزی برای ارائه ندارند، بلکه ويژگی مهم انسان ها تقلید کردنه و از همین تقلید ها و مخلوط کردن هاست که شخصیت و خلاقیت شکل می گیره. نیازی به مثال زدن نمی بینم، دانشمندان و اندیشمندان و هنرمندان بزرگ همواره استادان و همکاران و همفکران و شاگردان بزرگی داشتن و با تقلید و اختلاط متقابل با اون ها آثار بزرگشون رو شکل دادن. این زنجیره یا شبکه تا نخستین انسان هایی که قابلیت تقلید رو پیدا کردن (یا آدم و حوا، هرجور که راحتین!) ادامه داره. در واقع تفاوت اون most people و با بقیه ی people که اسکار وایلد به درستی خودش رو جزو اونها می دونه، اینه اون ها بهتر (خلاقانه تر) انتخاب می کنن که کدوم opinionها، کدوم mimicryها و کدوم quotationها برگزیده و به چه شکل دوباره ارائه بشن. به نوعی شاید بشه گفت که all people are other people. تفاوت در اینجاس که شما می خواین کدومها باشین و چقدر چه مشتقی از هر کدوم؟


نزدیک نیمه شب - آزمایشگاه (صدای بی پایان کمپرسورهای فریزرها و یخچال ها)

۳ نظر:

Hamed گفت...

سؤال اینه که آیا واقعا ما انتخاب می کنیم از چه کسانی تقلید کنیم و میم هاشون رو با هم مخلوط کنیم، یا میم هایی که قبلا از دیگران به ارث بردیم بهمون می گن چه میم های جدیدی رو بپذیریم یا دنبال چه جور میم هایی بگردیم؟

زانا گفت...

سوال خیلی خوب بود! سوال اینه که اون میم هایی که به ارث بردی از کجا و چطوری و چرا به ارث بردی؟

Hamed گفت...

جبر زمان و مکان، به شرطی که با آرکیتکچر مغزت سازگار باشه!