۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه

کردبيات

هنگام سپيده دم خروس سحری

دانی که چرا همی کند نوحه گری؟

يعنی که نمودند در آئينه ی صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

ره ميخانه و مسجد کدام است؟

که هر دو بر من مسکين حرام است

نه در مسجد گذارندم که رند است

نه در مسجد کاين خمار خام است

سينه مالامال درد است ای دريغا مرهمی

دل ز تنهايي به جان آمد خدا را مرهمی

دست آسايش که دارد از سپهر تيز رو

ساقيا جامی به من ده تا بياسايم دمی

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

ياد حريف شهر و رفيق سفر نکرد

گفتم مگر به گريه دلش مهربان کنم

چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

شباهت اين چهار شعر غير از زاری و لابه و استيصالشان چيست؟ نکته اينجاست که همه ی اين ها در بيات کرد اجرا شده اند (آتش در نيستان, آستان جانان, بی تو به سر نمی شود, پيام نسيم). جادوئيست اين کردبيات! گويي تمام دلتنگی عالم را در آن ريخته اند. از آن گوشه هايست که به محض اينکه درآمدش را می شنوی موهای تنت سيخ می شود.

نمی دانم چند نفر از اعضای کلاس مخفی آواز آقای سالاری در دوم راهنمايي علامه حلی2 که در زيرزمين/تاريکخانه برگزار می شد جزو خوانندگان اين وبلاگ هستند, شايد اين بيت را هنوز به ياد داشته باشيد (هنوز هم نمی دانم چرا به عنوان اولين درس کردبيات را انتخاب کرد!)

اگر مراد تو ای دوست نامرادی ماست

مراد خويش دگرباره من نخواهم خواست

۲ نظر:

lili گفت...

مراد من همان باشد که پنهان مهر او ورزم
بقیشم چه گویم چون نخواهد شد

Unknown گفت...

تو آتش در نیستان بیت هنگام سپیده دم خروس سحری فکر می کنم در گوشه ی حجاز ابوعطا اجرا شده که توفیر دارد....با آواز کرد بیاتک(;